موسيقي يا موزيك (به فرانسوي: musique) كه در فارسي به آن خُنيا هم گفته ميشد، يكي از فعاليتهاي بشري است كه بن مايه تشكيلدهنده آن، صدا و سكوت است. عناصر اصلي تشكيلدهنده موسيقي شامل نواك (تعيينكننده ملودي و هارموني) و ريتم است.
خُنيا از ريشه «خونياك» زبان پارسي ميانه و «هو نواك» اوستايي است كه خود آن از دو بخش تشكيل شده: «هو» به معناي نيك، زيبا، خوش (براي نمونه در واژهٔ «هومن» به معناي نيكانديش)، و «نواك» به معناي نوا. در كل هونواك، خونياك و خنيا به معني «نواي خوش» است.
موسيقي را هنر بيان احساسات به وسيلهٔ آواها گفتهاند كه مهمترين عوامل آن صدا و ريتم هستند و همچنين دانش تركيب صداها به گونهاي كه خوشآيند باشد و سبب انبساط و انقلاب روان گردد نيز ناميده ميشود.
واژهٔ موسيقي از واژهاي يوناني و برگرفته از واژهٔ (Mousika) μουσική و مشتق از واژهٔ Μοῦσαι ميباشد.
تعاريف گذشتگان از موسيقي
پيشينيان موسيقي را چنين تعريف كردهاند: معرفت الحان و آنچه التيام الحان بدان بود و بدان كامل شود. ارسطو موسيقي را يكي از شاخههاي رياضي ميدانسته و فيلسوفان اسلامي نيز اين نظر را پذيرفتهاند، همانند ابن سينا كه در بخش رياضي كتاب شفا از موسيقي نام بردهاست ولي از آنجا كه همه ويژگيهاي موسيقي مانند رياضي مسلم و غيرقابل تغيير نيست، بلكه ذوق و قريحهٔ سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نيز ميدانند. در هر صورت موسيقي امروز دانش و هنري گستردهاست كه داراي بخشهاي گوناگون و تخصّصي ميباشد.
صدا در صورتي موسيقي ناميده ميشود كه بتواند پيوند ميان اذهان ايجاد كند و مرزي از جنس انتزاع آن را محدود نكند.
- افلاطون: موسيقي يك ناموس اخلاقي است كه روح به جهانيان، و بال به تفكر و جهش به تصور، و ربايش به غم و شادي و حيات به همه چيز ميبخشد.
- ارسطو: موسيقي حكمتي است كه نفوس بشر از اظهار آن در قالب الفاظ عاجز است بنابراين آن را در قالب اصوات ظاهر ميسازد.
- ابونصر فارابي: موسيقي علم شناسايي الحان است و شامل دو علم است؛ علم موسيقي عملي و علم موسيقي نظري.
- ابوعلي سينا: موسيقي علمي است رياضي كه در آن از چگونگي نغمهها از نظر ملايمت و سازگاري، و چگونگي زمانهاي بين نغمهها بحث ميشود.
- افلاطون: موسيقي روح انسان را مناسب و هماهنگ ميكند و استعداد پذيرش عدالت را در وي برميانگيزد.
- بتهوون: موسيقي مظهري است عاليتر از هر علم و فلسفهاي. موسيقي هنر زبان دل و روح بشر و عاليترين تجلي قريحهٔ انساني است.
- بتهوون: آنجا كه سخن از گفتن بازميماند موسيقي آغاز ميشود.
- لئوپددوفن: ريشه موسيقي به عهد كهن ارتباط دارد. در واقع همان روزي كه انسان توانست براي نخستين بار خوشيها ورنجهاي خود را با صدا نمايش دهد، مبدأ موسيقي بهشمار ميآيد.
- ابن خردادبه (به نقل از يحيي بن خالدبن برمك): موسيقي آن است كه تو را شاد كند و برقصاند و بگرياند و اندوهگين كند و جز آن هر چه باشد رنج و بلاست.[۱]
- ابن خردادبه: موسيقي ذهن را لطيف و خوي را ملايم و جان را شاد و قلب را دلير و بخيل را بخشنده ميكند، آفرين بر خردمندي كه موسيقي را پديدآورد.[۱]
- هگل: آنچه موسيقي متعلق به خود ميداند همان اعماق زندگاني درون شخص است موسيقي هنر خاص روح است و بهطور مستقيم به روح خطاب ميكند.
- واگنر: من موسيقي را تنها وسيله لذت گوش بهشمار نميآورم بلكه آن را محرك قلب و مهيج احساسات ميدانم. موسيقي عاليترين هنرهاست. موسيقي متعلق به دل است و جايي كه دل نيست موسيقي هم وجود ندارد.
- نيچه: تمام پديدهها در مقايسه با موسيقي تنها نمادند «زايش تراژدي»
- نيچه: زندگي بدون موسيقي اشتباهي بزرگ بودهاست
تاريخچه زيباييشناسي در موسيقي
بيش از دوهزار سال است كه غرب و شرق به قدرت موسيقي در برانگيختن احساسات اذعان كردهاند. به حدي كه كساني كه دغدغه حفظ امنيت دولت را داشتهاند موسيقي را خطرناك تلقي كردهاند. اما تشريح اين امر كه موسيقي چگونه چنين تأثيري بر ما ميگذارد بسيار دشوار است. فهم دليل اين امر چندان سخت نيست. قديميترين و رايجترين نظريههاي غربي هنر، هنر را تقليد طبيعت ميدانند. اما موسيقي تماماً با اين تعريف سازگار نيست. موسيقي قادر به بازنمايي اشكال و رنگها يا توصيف جهان در قالب واژگان نيست و توانايياش در تقليد اصواتي كه در عالم طبيعت وجود دارند سهم بسيار كوچكي است. اما اين قالب هنري غيرمفهومي و غير تقليدي كه مجموعهاي از اصوات نظام يافتهاست به نحو معيني تجربيات زيبايي شناسانهاي فراهم ميآورد كه در ابعاد و مراتب مختلف داراي ارزشند.
از سرگرمكنندگي نسبي تا تجربههاي زيبايي شناسانهاي كه به كنه شخصيت راه ميبرند و ما را به مرتبهاي بي بديل ميرسانند. اين هنر از چه نوعي است؟
نظريههاي زيباييشناسي موسيقي كه به اين پرسش پاسخ ميدهند در دو گروه كلي جاي ميگيرند؛ نظريههاي قايل به وابستگي كه ارزش زيبايي شناسانه موسيقي را بر حسب روابط آن با امر ديگري خارج از موسيقي تبيين ميكنند و اين امر معمولاً احساس است.
تقسيمبندي موسيقي
موسيقي به روشهاي بسياري تقسيمبندي ميشود.
بر اساس دورهٔ هنري پيدايش :
- موسيقي قرون وسطي
- موسيقي رنسانس
- موسيقي دوره باروك
- موسيقي كلاسيك
- موسيقي رومانتيك
- موسيقي مدرن
- موسيقي معاصر
بر اساس ساختار گام|گامها :
- گام كروماتيك
- گام دياتونيك
بر اساس تعداد نتها در گام:
- پنتاتونيك يا پنج صدايي (مانند موسيقي ژاپن)
- مونوتونيك يا تك صدايي (مانند برخي سازهاي تكنت همچون برخي شيپورهاي نظامي يا سوتسوتك)
- هگزاتونيك
از ديدگاه ناحيه پيدايش :
- موسيقي بومي
- موسيقي نواحي
- موسيقي شرقي
- موسيقي غربي
- موسيقي ايراني
- موسيقي عربي
- موسيقي فلامنكو
- موسيقي كانتري
(و بسياري نواحي ديگر)
از ديدگاه خاستگاه معنايي-كلامي و جايگاه اجتماعي :
- موسيقي مذهبي
- موسيقي آييني (به عنوان مثال موسيقي عرفاني يا موسيقي صوفي گري موسيقي عروسي يا عزا)
- موسيقي بلوز
- موسيقي پاپ
- موسيقي راك
- موسيقي كودك
- نوحه خواني
- تواشيح
از لحاظ اولويت كلام يا ساز :
- موسيقي كلامي
- موسيقي بيكلام
از ديدگاه كاربردي :
- موسيقي درماني مانند موسيقي زار جنوب ايران يا موسيقيهاي مخصوص آرامش و مديتيشن
- موسيقي رقص
- موسيقي فيلم
- موسيقي نظامي (مارشه)
از لحاظ سازبندي (اركستراسيون) و آوايي :
- موسيقي تك سازي (Solo)
- موسيقي سمفونيك
- موسيقي اپرا
- دو نوازي (دوئت)
- سه نوازي (تريو)
- چهارنوازي (كوارتت)
- موسيقي تلفيقي (فيوژن)
- موسيقي ضربي
- موسيقي آرشهاي (مانند كوارتت زهي، گروه سازهاي بادي)
- موسيقي آوايي (وكال) - مانند آثار اركستر آوازي تهران يا گروه كر كلسيا
تئوري موسيقي:
- نظريهاي دربارهٔ نگارش و ساختار و قواعد موسيقي است. تئوري موسيقي از قرنهاي گذشته ابداع شده و به تدريج كاملتر شدهاست. تئوري موسيقي شامل تحليل نت (موسيقي)هاي ملودي و نيز بررسي آنها از ديدگاه نگارش (نت نويسي)، شناخت گامهاي مينور و ماژور، آكوردشناسي، ريتم، هارموني (هماهنگي عرضي نتها)، كنترپوان (هماهنگي طولي نتها) و … است. در تئوري موسيقي به بررسي پويايي و ديناميك موسيقي نيز ميپردازند و آن بستگي به نرمي يا سختي صداها و نتها دارد. ميتوان تئوري موسيقي را براساس روابط رياضي نيز مطرح كرد. در اين صورت از روشهاي رياضي براي تحليل موسيقي استفاده ميشود.